جدول جو
جدول جو

معنی چخان کردن - جستجوی لغت در جدول جو

چخان کردن(اَ دَ فِ کَ دَ)
تملق کردن. (ناظم الاطباء). چاخان کردن. چاپلوسی کردن. تملق گفتن. بسخن دروغ کسی را فریفتن. رجوع به چاخان کردن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روان کردن
تصویر روان کردن
روان گردانیدن، روان ساختن، جاری کردن، جریان دادن، کنایه از ازبر کردن درس یا مطلبی، برای مثال ما طفل مکتبیم و بود گریه درس ما / ای دل بکوش تا سبق خود روان کنیم (ابوالقاسم فندرسکی - لغتنامه - روان کردن)، کنایه از رواج دادن، روغن زدن و نرم کردن، روانه کردن، گسیل داشتن، فرستادن، به راه انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
تصور کردن، پنداشتن، شک کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چراغ کردن
تصویر چراغ کردن
روشن کردن چراغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهان کردن
تصویر نهان کردن
پنهان ساختن، نهان کردن، نهفتن، پنهان کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ شُ دَ)
گول زدن. فریفتن. چاپلوسی کردن. بدروغ و ریا سخنی گفتن یا کسی را ستودن
لغت نامه دهخدا
تصویری از روان کردن
تصویر روان کردن
گسیل داشتن، روانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسان کردن
تصویر آسان کردن
سهل کردن تسهیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیان کردن
تصویر عیان کردن
آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سنگین کردن ثقیل کردن، دشوار کردن مشکل کردن، یا گران کردن رکاب. رکاب کشیدن تند راندن مرکب: بر وفق امتثال اشارت رکاب مسارعت گران کرد و عنان مسابقت سبک، تاختن حمله آوردن، سوار شدن، یا گران کردن سر. تکبر ورزیدن، ترشرویی کردن عتاب کردن: خداوند خرمن زیان میکند که بر خوشه چین سر گران میکند. (سعدی) یا گران کردن عنان. دهنه مرکوب را کشیدن: سبک تیغ را بر کشید از نیام عنان را گران کرد و بر گفت نام. یا گران کردن نرخ. بالا بردن قیمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصور کردن انگاشتن، پنداشتن توهم کردن: تو گمان کردی که کرد آلودگی در صفا غش کی هلد پالودگی ک (مثنوی)، شک کردن تردید کردن: در هستی خدای گروهی گمان کنند وندر سخاوت تو نکردست کس گمان. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
نشان گذاشتن علامت گذاشتن، توقیع کردن برنامه و مکتوب، مهر کردن امضا کردن: و تا دست بکار برد پای فرازمین نکرد قلم تا بر کاغذ نهاد قلم در ملک کشید و تا نشان کرد علامت خیر کس ندید، انگشتری یا حلقه برای دختر نامزد خریدن و در انگشت وی کردن بنشانی نامزدی نامزد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهان کردن
تصویر نهان کردن
مخفی کردن پنهان ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
((~. کَ دَ))
پنداشتن، تصور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشان کردن
تصویر نشان کردن
((نِ کَ دَ))
علامت گذاشتن، مهر کردن، نامزد کردن، برگزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
خیال کردن، حدس زدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نهان کردن
تصویر نهان کردن
اخفاء
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیان کردن
تصویر بیان کردن
برشمردن، بازگو کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
Hunch, Presume, Speculate, Surmise
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیان کردن
تصویر بیان کردن
Express, State, Articulate, Enunciate, Verbalize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بخار کردن
تصویر بخار کردن
Fume, Steam
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آسان کردن
تصویر آسان کردن
Ease
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
pressentir, presumir, especular, supor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آسان کردن
تصویر آسان کردن
облегчать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بخار کردن
تصویر بخار کردن
дымить , парить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیان کردن
تصویر بیان کردن
артикулировать , произносить , выражать , заявлять , вербализовать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آسان کردن
تصویر آسان کردن
erleichtern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیان کردن
تصویر بیان کردن
artikulieren, aussprechen, ausdrücken, erklären, verbalisieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بخار کردن
تصویر بخار کردن
dampfen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
ahnen, annehmen, spekulieren, vermuten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
przeczuwać, przypuszczać, spekulować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آسان کردن
تصویر آسان کردن
полегшувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بخار کردن
تصویر بخار کردن
диміти , випускати пару
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیان کردن
تصویر بیان کردن
формулювати , вимовляти , висловлювати , заявляти , вербалізувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
предчувствовать , предполагать , спекулировать , предполагать
دیکشنری فارسی به روسی